در این 45 سال گذشته، جامعه ما به گفتمان آخوندی، بویژه در باره حجاب زنان خو گرفته است، به گفتمان تناقض گویی، غلو و مبالغه و گریز از مسئولیت - برغم شکست و در ماندگی. مگر رئیس جمهور پیشین، احمدی نژاد با گشت ارشاد بمیدان نیامد؟ و در همان زمان مگر بحث حجاب برتر را مطرح نکردند؟ چه تعجب که اگر یکبار دیگر، با تجهیز نیرویی شدیدا بیرحمتر از همیشه، سرکوبگر در تمامی عرصه های اجتماعی، از اداره جات دولتی گرفته تا حوزه های خصوصی، در عرصه بازار و یا شرکت های خصوصی بنام طرح نور و سفیران مهر، بمبارزه با دشمنی بپردازند که بارها از آن شکست خورده اند، محدود و محروم ساختن زنان از حق و حقوق ابتدایی انسان.

 اگرچه، اینبار، بنظر میرسد مصمم تر و بسی بسیار بیرحمتر و خشن تر وارد میدان شده اند، چنانکه گویی بجنگ موجودی عجیب و یا اژداهایی می شتابند که دارای سرهایی بیشماری ست، اژدهایی که از دهانهای بیشمارش آتش فواران میزند، موجودی کاملا تازه و نو ظهور، کشف حجاب؛ پدیده ای که بیش از 45 سال است که حکومت دین، از تمام ابزار خشونت و انتقام ستانی برای سرکوب و  مبارزه بر علیه آن و یا آنچه دسیسه و یا توطئه دشمن مینامد، استفاده کرده است، بگیر و ببند و بزن و دستگیری و سپس خوار و حقیر سازی. حال آنکه، جنبش کشف حجاب، جنبشی ست باز تابنده انقلاب رهایی بخش  زن زندگی آزادی، انقلابی که دیر زمانی ست که در حال رشد و تکوین بوده است و هست. این رشد و تکوین را نه فقط در عرصه سیاست و قدرت بلکه در عرصه های دیگر از جمله هنرهای گونا گون موسیقی و نقاشی و تاتر و سینما، بعنوان نمونه، میتوان ملاحظه نمود. چیزیکه عیان است چه حاجت به بیان است: اشتیاق زنان برای رسیدن باستقلال و آزادی که بطور روزانه در مقاومت در برابر مزدوران نظام بازتاب می یابد، پدیده ایست که نظام تقدس و تقوا را در هم میکوبد و انقلاب زن زندگی آزادیی را به پیروزی رساند.

واقعیت آنست که جنبش کشف حجاب، صدای خطر را برای نظام بصدا در آورده است. در واکنش باین خطر تمامی نهادهای امنیتی در هماهنگی بایکدیگر آماده گردیدند که فرمان ولایت را مبنی بر تحکیم احکام شریعت اسلامی، از جمله حجاب، باجرا در آورند. اما، جنبش کشف حجاب بیش از هر جنبش و اعتراضی نظام را سخت مضطرب و نگاران میسازد. چرا که جنبش کشف حجاب بازتابنده زن زندگی ازادی ست و تنها با نفی و براندازی حکومت دین است که به هدف خود میرسد.

سرکوب جنبش کشف حجاب با اقتدار و خشونت هرچه شدیدتر بدان معناست که بازگشت بدوران تحمیل حجاب اجباری با بر قراری نظام تنبیه و مجازات، جریمه نقدی و بازداشت بدست نیروهای انتظامی، سیاستی ست که ریشه بر گرفته از دین اسلام که خود موضوعی ست مورد بحث. بعضا، بر آنند که حجاب یک حکم الهی ست و الله در کتاب مقدس خود قرآن بدان اشاره کرده است. برخی دیگر آنرا بر ساخته اندیشه فقهای کهنه پرست و متحجری، همچون فقیه بزرگ قرن یازدهم هجری، محمد باقر علامه مجلسی میدانند. اما، در شرایط موجود، حجاب بعنوان یک مفهوم دینی با حجاب بعنوان یک برنامه سیاسی در هم ادغام گردیده اند. بظوریکه جدا ساختن و تمیز یکی از دیگری کار چندان ساده ای نیست.

بهمین دلیل است که حکومت آخوندی بسرکوب قهر آمیز و خشونتبار جنبش کشف حجاب بر خاسته و بر شدت آن همواره افزوده است. ما در اجرای برنامه طرح نور و سفیران مهر، شاهد بر بکار گیری قهر و خشونت بدست نیروهای انتظامی هستیم. یعنی که هر رهگذری مشاهده میکند که ساختار قدرت با چه بیرحمی و رفتار خشونتباری بسرکوب جنبش کشف حجاب مبادرت میکند. اما، آن رهگذر نمیتواند ببیند که حجاب اسلامی در اصل یک مفهوم دینی است و پیوسته تعریف شده است بمثابه نشانی بر عفاف و پاکدامنی و رفتاری برخاسته از اخلاق اسلامی، از ضروریات ساختار یک جامعه دینی. تا چه حدی چنین استنتاجی، حجاب بازتابنده عفاف و پاکدامنی اعتبار دارد، از حوصله این بحث خارج است. (علاقمندان میتوانند بمقاله ای از اینجانب تحت عنوان ستیز و خصومت حجاب با عفاف رجوع کنند).

تحلیلگران و ناظران، وضع موجود را صرفا بعنوان یک پدیده سیاسی مورد بررسی قرار میدهند، نه یک پدیده دینی. در حالیکه جنبش کشف حجاب، جنبشی ست که اقتدار و مشروعیت احکام شرعی را بچالش میکشد. همین بس که زن حجاب از سر بر گیرد، چهره خویش عریان موها افشان و برامدگی های پیکر آشکار نماید. آنگاه بزودی متوجه خواهی شد چگونه زن میتواند با بر گرفتن حجاب خشم دینمدارن فدائی دین را برانگیزد و امنیت و سلامتی حکومت آخوندی را بخطر اندازند. چه بسیارند زنان نوجوانی که جان خویش را در بچالش کشیدن اقتدار حکومت آخوندی از دست دادند، از مهسا امینی و نیکاشاه کرمی تا سارینا اسماعیل زاده و آرمیتا گراوند و بسیاری دیگر که دارای لیست طولانی ست، که بدست نیروهای امنیتی حکومت دین بقتل رسیده اند.

این بدان معناست که نقد حکومت دین بلحاظ سیاست، نقدی ست لازم، اما، نه کافی، چون نقد گفتمان قدرت و سیاست زمانی تکمیل میشود که با نقد دین نیز همراه گردد. نقد سیاست و قدرت اکر به نقد دین و آنچه از دین بر میخیزد ورود نکند، نقدی ست ناقص و محدود به دیدگاهی تنگ و کوتاه برخاسته، از ذهنی که با معیارهای امروز در تضاد و تناقص است و فاقد آن ظرفیت لازم برای تطابق و تظبیق با زمان. چرا که دین اسلام خصم آشتی ناپذیر زمان است. یعنی که با تغییر و دگرگونی سر سازگاری نداشته و نداراد- از قرنها گذشته.

 یعنی که آخوند و فقیه حوزه ای، حجابی را که با ابزار چوب و چماق بر زنان تحمیل نموده اند، ظرفیت پذیرفتن تغییر و دگرگونی را ندارد. آنان نمی بینند و یا خود را بکوری میزنند که حجاب زنان امروز، همان حجابی نیست که زنان 45 سال پیش زیر چماق گشت های گوناگون "ارشادی" باید خود را د پنهان میساختند. زنان این دوره، بویژه زنان نسل جدید، زنانی که در دامن مدارسی ببلوغ رسیده اند که تحت سلطه دینمداران مدیریت میگردید، به حجاب بگونه ای دیگر مینگرند، بگونه ای در تضاد و خصومت کامل با نکرش فقیه و آخوند. آنها حجاب را نشانی میبینند مبنی بر خواری و حقارت، بر اسارت و بندگی و نه نشانی بر تقوا و پاکدامنی.  تحت چنین شرایطی، حجاب تغییر ماهیت داده، درون مایه دینی اش به آئینی تبدیل شود در خدمت ساختار دین و قدرت و یا سیاست، ابزاری در خدمت باسارت و بندگی کشیدن نیمی از جمعیت جامعه، زنان، خود وسیله ای برا تحکیم و استحکام ساختار قدرت با سلطه بر نیم دیگری از جامعه، مردان.

این بدان معناست، که هر گونه جنبشی اگر از نقد و نفی دین چشم بپوشد و تنها بننقد ساختار قدرت بپردازد، نمیتواند بیک نیروی مخالف نظام ولایت تبدیل شود. چون ولایت در سنگر دین پناه گرفته است، دینی که اکثریت جامعه باصل و اصول آن مشترکا باور دارند. در واقع کار آخوند آموختن امور دینی بود به مردم حتی مردم باسواد. اما، اکنون واقعیت آن است که کناره گیری از نقد و نفی دین بلحاظ سیاسی و اجتناب از لعن و نفرین مردم، هیچ فرد و یا گروهی در مبارزه با ساختار قدرت هرگز به پیروزی نرسد. بنگر که تاکنون نیرویی جانشین، نیرویی با حمایت اکثریت مردم بوجود آمده است یا نه. اگر؛ نه، بعید ببنظر میرسد در آینده ای نزدیکی هم بوجود آید.

شاید عدم ظهور فرد و یا گروهی که بتواند نظر همگان را بر خود متمرکز و همچنین، در مبارزه با حکومت آخوندی ناموفق مانده ایم ، چه بسا بآن دلیل است که نیروهای مخالف فقط نیمی از ساختار دین وقدرت را مورد حمله قرار میدهند و نیمی دیگر، پیوسته؛ سالم و تندرست بزندگی خود ادامه میدهد، آن نیم که از دین ساخته شده است. یقینا، هیچ فردی تاج و تخت رهبری را بر سر نگذارد اگر شهامت نقد دین را بخود راه ندهد. این بدان معناست که نیروی اپوزیسیون باید در دو جبهه بجنگد، جبهه دین و جبهه قدرت. دشواری تمیز یکی از دیگریست. بعنوان مثال، رهبر معظم، آخوند خامنه ای را باید رهبر سیاسی بدانیم و یا یک فقیه و یا یک عالم دینی؟ بعضا، ولی فقیه و ساختار قدرتی که بوجود آورده است، سوء مدیریت او را بلحاظ منطق سیاسی و برهان عقلانی مورد نقد قرار میدهند. برخی، تا آنجا پیشرفته اند که آنرا دولت تبه کار و جنایتکار میخوانند. اما، حاضر نیستند ریشه رفتار و گفتمان نظام را در تاریخ رسالت و خلافت، در دین اسلام بیابند و به جنایتهایی که بر علیه بشر بدست پیامبر و پیروانش بوقوع پیوسته اشاره نمایند.

حال، بایت پرسید و جویا شد تا کی باید از ترس خشونت و انتقامجویان اسلامی از بیان حقیقت و آشکار سازی ان خود داری نمود. این آخوند نیست که کشور ما را بویرانی کشانده است، بلکه آن دینی ست که جنایتکاران و عارتگران برخاسته از حوزه های علمیه در آن سنگر گرفته اند. آری، اخوند از آغاز بر منبر قدرت صعود نمود، زیرا که در سنگر دین خود را پنهان کرده بود. اما، این سنگر شکست بر داشته است و محتویات آن بر همه اشکار گشته است. با این وجود، این سنگر دین است که آخوند هنوز در آن پناه گرفته است باید این سنگ ویران شود تا حکومت آخوندی نیز از هم گسیخته گردد.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmomjem@gmail.com