کاساندرا ـــ در اسطوره‌های یونان، دختر پِریاموس (پادشاه شهر تروآ؛ نامِ شهری باستانی در ترکیه امروزی است) و هکوبا است، کاساندرا، زیباترین دختر پریاموس بود و بسیاری به امید ازدواج با او، در جنگ تروآ، همراه پریاموس شدند، تا اینکه آپولون (او را از خدایان آسیایی دانسته‌اند که اصلاً از آسیای صغیر یا از آناتولی به یونان رفته ولی اصولاً یک خدای آریایی هم نیست اما یونانیان به قدری آن را با خیال آمیخته‌اند که به یکی از مهم‌ترین خدایان المپ تبدیل شده‌ است، او در اصل خدای نور و روشنایی بود) عاشقش شد و به او پیشگویی (فرایند پیش‌بینی آینده بر اساس داده‌های گذشته و حال و معمولاً با تجزیه و تحلیل روند است) آموخت، اما چون کاساندرا به عشق او پاسخی نداد، آپولون او را محکوم کرد که همیشه صحیح پیشگویی کند، اما کسی پیشگویی های او را باور نکند.

کاساندرا بارها سقوط تروآ ( یکی از بزرگترین جنگ‌ها در اسطوره‌شناسی یونان است، نبرد بین مردم آخایی و کوچ‌نشین‌های یونانی تروآ از این روی رخ داد که پاریس فرزند پریام  ـــ شاه تروآ که مهمان منلائوس شاه اسپارت بود؛ هلن همسر وی را ربود و با خود به تروآ برد) را پیشگویی کرد، اما در اثر نفرین آپولون، کسی حرف او را نپذیرفت و او را دیوانه پنداشتند، پس از شکست تروآ، آژاکس (پس از آشیل، او نیرومندترین قهرمان یونانی در جنگ تروا بود، آژاکس نقش به سزایی را در ایلیاد، اثر حماسی شاعر یونانی هومر در جنگ تروا ایفا می‌کند) در مقابل پالادیوم به او تجاوز کرد.

آتنا (نگهبان شهر آتن) به مجازات این کار، یونانی‌های بسیاری را در راه بازگشت به وطن نابود کرد، سرانجام کاساندرا را به آگاممنون (رهبر یونانیان در جنگ تروا) هدیه کردند، او سرنوشت آگاممنون و کلوتایمنِسترا و فرزندان‌شان را پیشگویی کرد و به دست کلوتایمنسترا کشته شد.

اسطوره کاساندرا در ایلیاد (یک دیوان شعر حماسی و کهن از یونان باستان است که  منسوب به هومر شاعر نابینای یونانی است) جاودانه شد، در طول قرنها بدون تغییر ادامه یافت، تا زمانی که گاستون باشلار (ریاضی‌دان، فیزیک‌دان، شاعر، فیلسوف و معرفت‌شناس قرن بیستم میلادی اهل فرانسه) از آن برای ابداع یک نظریه بسیار کنجکاو استفاده کرد؛ مجموعه‌ی کاساندرا.

در سال ۱۹۶۳ میلادی، روانشناس ملانی کلاین (روان‌شناس مشهورِ اتریشی، یکی از روانکاوان بنام است که بیشتر به خاطر کار با کودکان شهرت دارد) تفسیر زیبایی از اسطوره‌ی کاساندرا ارائه کرد، در آنجا او معتقد است که شاهزاده خانم تروا؛ نماینده‌ی اخلاقِ انسانی است، بخشی از خود که از خطراتِ ناشی از رویارویی با برخی اعمال ـــ آگاه است، اما به ندرت در زمان؛ به آن گوش داده می شود، به نوعی، کاساندرا؛ وجدانِ اخلاقی تروآیی بوده که به دلیل اعتماد به نفس بیش از حد ـــ نادیده گرفته شده و مورد تمسخر قرار گرفته است.

کارکرد کاساندرا این است که به خطراتِ آینده اشاره کند، یعنی در صورت شکسته شدن برخی قوانین، قراردادها و فاجعه اجتماعی متعاقبِ آن، چه اتفاقی خواهد افتاد، تخریب [به نقل از ملانی کلاین] از نهاد (فراخود) ناشی شده که در اسطوره؛ توسط خدای آپولو نمایش داده شده است، ملانی کلاین ـــ گره را کمی بیشتر بسته و دلیل می‌ آورد که مجازاتِ کاساندرا؛ یکی از ظریف‌ترین مجازات‌ها در تمام اساطیرِ یونان است، آپولو او را ساکت نمی کند، برعکس، به او علمِ الهی ـــ در مورد همه‌ی رویدادهای آینده می دهد، اما از توجه دیگران به او ـــ جلوگیری می کند.

از نظر روانشناختی، می‌توان فکر کرد که ماهیتِ اخلاقی برخی پیش‌بینی‌ها، یعنی اطمینان از این که برخی از اعمال؛ اگرچه در ابتدا شادی‌بخش هستند، اما می‌توانند باعث ایجاد چیزی منفی ـــ در آینده شوند، توسط نهاد (تنها مؤلفه‌ی شخصیت است که از بدوِ زایش انسان؛ حضور دارد) ( بلافاصله و بدون محاسبه‌ی خطراتِ آتی) که تمایلَش به ارضای آن است؛ انکار و سرکوب می‌شود.

برداشت این است که به طور متناقضی، خود آینده را نادیده نمی گیرد، یعنی معتقد نیست که پیشگویی های کاساندرا ـــ نادرست است، برعکس، می داند که آنها به شدت درست بوده اما تصمیم گرفته آنها را ـــ نادیده بگیرد.

در این میان ـــ به نوشته‌ای از خانم لوری شاپیرا بر خوردم (از روان شناسانِ تحلیلی که بنیانگذارش کارل گوستاو یونگ بود)، ایشان می گوید: همه ما از درجات کم و بیش متعادلی از این گرفتاری (منظور نفرینی است که کاساندرا گرفتارش شد) رنج می بریم، به عنوان مثال، زنی که می داند آن مرد به دردِ زندگی‌ با او نمی‌‌خورد، اما ترجیح می دهد با تصعید توانایی های خود ـــ پیش بینی های غریزی خود را نادیده گرفته و امیدوار باشد که به نحوی بتواند شخصیتِ آن مرد را تغییر دهد.

همانطور که در ابتدای مطلب تعریف کردم ـــ سرنوشت و پایانِ حکایتِ کاساندرا ـــ غم انگیز بود، او بیهوده سعی کرد پدرش را از ماهیتِ واقعی اسب تروا ( پس از محاصره‌ی بی‌ثمر تروآ، یونانی‌ها پیکره‌ای عظیم از اسب ساخته تا مردانی جنگجو را درونش پنهان کنند، یونانی‌ها اینطور وانمود کرده که آنجا را ترک کردند، و تروجان‌ها اسب را به عنوان نشان پیروزی به داخل شهر بردند، آن شب نیروی یونانی از اسب خارج شده و دروازه‌های شهر را برای باقی ارتش یونانی که در تاریکی شب بازگشته‌ بودند؛ گشود، ارتش یونانی با ورود و تخریب شهر تروآ، به جنگ پایان داد) و سقوط شهر آگاه کند، در جریان کشتار و غارت، کاساندرا به معبد آتنا (محلی مقدس که آتنا در آنجا پرستش می‌شد) پناه برد، دستِ آخر؛ قسمتی‌ ناشگون دچارش شده و به دست کلوتایمنسترا ـــ به قتل رسید.

حال برای من این شک را ایجاد می کند که اگر کاساندرا آینده را می دانست، به معبدِ آتنا پناه نمی برد، در واقع، می‌توان فکر کرد که آگاهی مطلق از آینده به او اجازه می‌داد تا بدون مشکل ـــ از شهر تروا فرار کند، با تمامِ این گفته‌ها، فداکاری، درد و مرگ  را انتخاب کرد، شاید به این باور رسیده بوده که آینده‌ی خوشی برایش در آن دنیا ـــ در نظر گرفته خواهد شد.

تابلویی زیبا که در بالا می‌‌بینیم ـــ نقاشی است از ژروم ـ مارتین لانگلوا ـــ نقاشِ فرانسوی که در ابتدای قرنِ نوزدهمِ میلادی آن را ترسیم کرده است، در این عصر می‌‌توان دید که به کاساندرا تجاوز شده ـــ او در معبد گریسته و نیایش می‌‌کند، او از آتنا می‌‌خواهد که انتقامَش را از آژاکس بگیرد، آژاکس ـــ مورد خشم آتنا قرار گرفته و توسط او به طور موقت؛ دیوانه گشته و گوسفندان را که فکر می‌کرد نگهبانان یونانی هستند؛ کشت، پس از مدتی آتنا او را به حالت عادی برگرداند، زمانی که به خود آمد، غرق به خون بود و از شرمساری ـــ خود را با شمشیری که هدیه گرفته بود ـــ کُشت.

نرماندی، روآن، زمستان ۲۰۲۴ میلادی